زمان جاری : جمعه 15 تیر 1403 - 9:13 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

وبلاگ کبوتر در اختیار شما دوستای عزیز است
تعداد بازدید 1510
نویسنده پیام
ali
آنلاین

ارسال‌ها : 14
عضویت: 12 /10 /1394
داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد | داستان های بهلول

داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد | داستان های بهلول

داستان های بهلول و مرد کلاهبردار,داســــتان کوتاه بهلول و مرد شیاد | داستان های بهلول

آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود . شیادی چون شـــــنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت :

اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم . بهـــــــلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت به یک شرط قبول می کنم : اگر سه مرتبه با صدای بلند مانند الاغ عر عر کنی !

شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود . بهلول به او گفت : تو که با این خریت فهمیــــدی سکه ای که در دست من است از طلا می باشد ، من نمی فهمم که سکه های تو از مس است . آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود .

دوشنبه 28 دی 1394 - 09:18
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر

پاسخ ها

ali
آفلاین



ارسال‌ها : 14
عضویت: 12 /10 /1394
پاسخ : 1 RE خخخخخ

خخخخخخخخ ممنون

بهلول عجب دانایی بود

دوشنبه 28 دی 1394 - 09:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر

برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !
پرش به انجمن :

وبلاگ کبوتر در اختیار شماست